کد مطلب:150270 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:242

جبهه ای که آسمانی است
اصل پوچی از آن جاست كه بشر ریسمانی را كه او را به آسمان غیب وصل می كند، پاره نماید، از این رو در كل تاریخ بشر دو پدیده بیشتر نیست، یكی حركت انبیاء كه با اتصال انسان به عالم غیب و عالم معنا، بشر را از بی معنایی و پوچی می رهاند و یكی هم حركت های مقابل با سنت انبیاء كه هر چه باشد جز پوچی و نیستی بشر چیزی به همراه ندارد، در كربلا این دو رویارویی به عنوان صفحه نمایش همه تاریخ در ابعاد بسیار جامع خود ظهور كرده است در یك طرف جبهه ای كه با تن دادن به شهادت می خواهد با پوچی مبارزه كند و در طرف دیگر جبهه ای كه ناخودآگاه پوچی خود را استحكام می بخشد و كربلا با چنین جامعیتی می تواند تاریخ را تغذیه كند و این به شرطی است كه دقیق به آن بنگریم و این چیزی است كه سعی شده است در اصل تحلیل كربلا همواره مد نظر باشد

هر حركتی كه آسمان مقصد اصلی آن نباشد، حركتی شیطانی است، حال ممكن است كسی شش هزار سال عبادت كنند اما به خود سجده كند، او شیطان می شود، و ممكن است كه كسی هم هنوز به سن تكلیف نرسیده باشد ولی آن قدر عشق در قلبش هست كه وقتی حضرت اباعبدالله علیه السلام از ایشان می پرسند، مرگ را چگونه می بینی؟ می گوید: «احلی من العسل» از عسل شیرین تر. در انسان ها دو دیدگاه وجود دارد: یكی همه ی حقیقت را در ارتباط با عالم غیب می جوید و دیگری چشمش به دنیاست، اگر چه نماز می خواند ولی به خودش سجده می كند. یكی چشمش به آسمان است و دیگری چشمش به زمین.

شیعه خیلی بیدار است و لذا ظرایفی را می بیند كه دیدن و پذیرش آن برای دیگران غیرممكن است، شیعه می گوید: ابابكر یار غار پیامبر صلی الله علیه و آله یك جبهه است، علی علیه السلام هم یك جبهه، می گوید همین كه حضرت علی علیه السلام را حذف نمودند در


حقیقت، حق را حذف نمودند، و شما متوجه می شوید كه شیعیان چه فهمیده اند، گاهی متوجه نمی شویم كه چه چیزهایی داریم ولی نادانسته می گوییم كه علی علیه السلام خوب است، خلیفه اول هم كه بد نیست، پس هر دو خوبند.

شما به افق فرهنگ انسان ها نگاه كنید، مردم سوئد شاید در طور سال یك دروغ نگویند! تا بتوانند زیبا زندگی كنند. زندگی كنند كه خوب بخورند و خوب لذت ببرند و... آن وقت یك آدم نادان هم می گوید: عجب مردم خوبی! یك دروغ هم نمی گویند. آخر شما افق فرهنگی این مردم را ببیند كجاست. یكی چشمش به آسمان است و یكی چشمش به زمین، یعنی همان حركت های مقابله با سنت انبیاء، كه هر چه باشد و به هر شكل و با همه نظمش، جز پوچی و نیستی بشر چیزی به همراه ندارد. مگر كسانی كه با امام حسین علیه السلام جنگیدند، نماز نمی خواندند، بله می خواندند؟ در این فكر باشید كه امروز فریب نخورید، كربلا متعلق به امروز ماست، و حسین علیه السلام در همه دوران های تاریخ، غذای حیات دینی همه بشریت است. امروز هم باید توجه كنید، صحبت های من شما را به كجا دعوت می كند؟ به آسمان یا زمین؟ تلاش كنید فرهنگ اهل بیت را در كربلا به دست آورید، حضرت امام (ره) در نجف اشرف در جمع عده ای از علماء، گفتند: اسلام این نیست كه ما فهمیدیم، یعنی اسلام افق خیلی بلندی است، سعی كنید چشم خود را به افق های بلند اسلام بیندازید. تو از من بپرس كه مرا به كجا دعوت می كنی؟ به آسمان و عالم معنا، یا به زمین و عالم سرگردانی؟

همه تاریخ در كربلا جمع شده، همه خوبی ها در وارث همه انبیاء، یعنی حسین علیه السلام و همه بدی ها در وارث شیطان، یعنی یزید. همه زندگی بشر در همه خوبی ها - یعنی زهیر و بریر و... و همه بدی ها در خولی، شمر و... تمرین می شود.

به این جمله با دقت بنگرید: در كربلا این دو رویارویی به عنوان صفحه نمایش همه ی تاریخ، در ابعاد بسیار جامع خود ظهور كرده است، در یك طرف جبهه ای است كه با تن دادن به شهادت می خواهد با پوچی مبارزه كند، عجب! آدم عموما این طور فكر می كند كه باید نمیرد كه بماند ولی كربلا می گوید: بمیر تا بمانی! این موضوع را شما


شنیده اید كه طرز فكر بعضی از آدم ها این است كه آن چه برای من نباشد بیخود و بیهوده است، ولی كربلا می گوید این من هم مال من نباشد تا من باشم. «در دو چشم من نشین،ای آنكه از من، من تری» این كدام «من» است كه «من» تر است كه باید این «من» نماند تا آن «من» بماند؟ شما فكر كنید، آدم زن و فرزند و آبرویش را به مهلكه می آورد برای اینكه پوچ نشود، گفتند حسین بن علی فرد خارجی و ضد دین است، نظام فرهنگی آن زمان هم تا حدی این حرف را پذیرفت ولی قبول دارید كه تمام مردم در آن زمان با همه چیزشان پوچ بودند. پسر سعد می خواست برای اینكه پوچ نباشد، ملك ری را داشته باشد و حسین علیه السلام ثابت نمود كه این ها با داشتن همه چیز پوچ پوچ هستند.